محمدمهدی میرباقری یک روحانی بنیادگرا و قائل به بومیسازی به معنای اسلامی کردن و نه ایرانی کردن آن است؛ او از حامیان سفت و سخت محدودیت فضای مجازی و ستایشگران مصباح یزدی است.
محمدحسن نجمی: دو سال از ابراهیم رئیسی کوچکتر است و انگار قرار است روی همان خطی راه برود که رئیسجمهوری فقید راه میرفت؛ لااقل لشکری از اکانتهای توییتری موسوم به ارزشی چنین آرزو میکنند؛ البته خودش که نه، بلکه «دفتر» او، به این آرزوها واکنش نشان داد و ضمن نفی تلویحی آرزوی حسابهای کاربری مذکور، نقشی بالاتر از رئیسجمهوری برایش قائل شدند یا شاید بخواهد اینگونه برداشت شود؛ با استفاده از واژگانی چون «استاد» و «ایشان فرمودند»! او نقش خود را بر مشتاقانش روشن کرده است: «حمایت و پشتیبانی از کاندیدایی در جهت روی کار آمدن دولت انقلابی با تکیه بر الگوی سیاستورزی ابراهیم رئیسی».
تفاوت و شباهت های بین میرباقری و استادش مصباح
محمدمهدی میرباقری، زاده قم است و ۶۳ ساله؛ اساتید سرشناس زیادی در حوزه علمیه داشته؛ آیات «وحید خراسانی»، «شبیری زنجانی»، «بهجت»، «مطهری»، «حسن زاده آملی»، «جوادی آملی» و «مصباح یزدی»؛ اما آنگونه که پیداست علاقه زیادی به مصباح یزدی دارد؛ هرچند که در مواردی با مصباح یزدی تمایز دارد؛ اما این تمایزها را باید در دستهی مباحثات طلبگی دانست؛ چرا که هر دو تفکراتی تند و بنیادگرایانه دارند و حالا اینکه راه رسیدن به عقاید بنیادگرایانهشان متفاوت است، آنچنان تفاوتی در تاثیر آنها ندارد.
البته یکی از تفاوتهایی که میرباقری با استادش مصباح یزدی دارد، در کادرسازی است؛ از این جهت که مصباح یزدی در طول سالیانی که از دهه ۷۰ خورشیدی موسسه امام خمینی(ره) را تاسیس و اداره کرده، به تربیت نیروهای سیاسی اقدام کرده بود؛ چهرههای زیادی از نیروهای سیاسی متمایل به جبهه پایداری یا نزدیک به تفکرات این طیف، در موسسه مصباح یزدی رشد کردهاند و خروجی این موسسه هستند؛ مانند مرتضی آقاتهرانی یا حسین جلالی، دو تن از نمایندگان تندروی مجلس یازدهم.
مصباح در تربیت نیرو و کادرسازی چنان فعال بود که در سالهای دهه ۷۰، حتی اقدام به دریافت هزینههای بورس شاگردانش به خارج را از دولت دریافت میکرد؛ در این زمینه نام آقاتهرانی هم دیده میشود؛ او در آن سالها، برای تحصیل در مقطع دکتری، به دانشگاه مکگیل در مونترال کانادا و از آنجا به نیویورک رفت.
اما میرباقری در حد مصباح یزدی اقدام به کادرسازی نکرده است؛ البته که او از سال ۱۳۷۹ بر مسند ریاست فرهنگستان علوم تکیه زده است و قاعدتا فرصت و زمینه برای کادرسازی را داشته است. چنانچه او به صورت سازماندهی شده دست به چنین اقدامی نزده، قاعدتا پس از ۲۴ سال مدیریت در یک مجموعه، در مقیاس کوچک، و به طور طبیعی و خود رو، کادرسازی انجام شده است.
او از سال ۱۳۷۹ ریاست فرهنگستان علوم را بر عهده دارد و همچنان هم در همین جایگاه برقرار است. او سال ۱۳۹۴ از استان البرز و برای اولین بار راهی خبرگان رهبری شد؛ همان انتخاباتی که استادش مصباح یزدی از حوزه تهران شرکت کرد و با رای مردم در میان ۱۶ منتخب مردم قرار نگرفت.
زمانی که میرباقری برای انتخابات خبرگان سال ۱۳۹۴ نامزد شده بود، همزمان بود با اوج مذاکرات هستهای ایران و شش قدرت جهانی؛ او یکی از مسئولیتهایی را که بر دوش نمایندگان خبرگان رهبری میداند، «همین است که آیا به سمت سازشکاری با غرب حرکت کنیم یا استقامتی را که در طول سی و چند سال داشتهایم و گردنههای بزرگ را با آن پشت سر گذاشتیم حفظ کنیم.»
او یکی دیگر از وظایف خبرگان رهبری را پیگیری تحقق «منویات و سیاستگذاریهای مقام معظم رهبری برای کل نظام» میداند. دیگر رسالت و وظیفه خبرگان رهبری از نظر او، «گفتمانسازی برای مطالبات رهبری، تبدیل کردن آن به یک مطالبه عمومی در بدنه جامعه، منعکس کردن این مطالبه نسبت به دستگاههای مسئول و پیگیری تحقق منویات رهبری است».
خلاصه آنکه نامزد تازهکار خبرگان رهبری، توانست آن سال از حوزه انتخابیه البرز راهی این مجلس بشود و دوره ششم که سه ماه قبل برگزار شد، از حوزه انتخابیه سمنان راهی شود.
نسخه بومی سازی برای هر چیز غیراسلامی!
او از همان دسته نحلههای فکری است که همواره قائل به مبارزه با «لیبرالیسم» و «سکولاریسم» است؛ سال ۱۳۸۷ در مقالهای که نشریه «برداشت اول» وابسته با مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری منتشر کرد، نوشته که همه علوم باید «ریشه در تفقه دینی داشته باشند».
اگر در چند جمله بنا باشد تفکرات میرباقری توضیح داده شود، به همین باید بسنده کرد که او معتقد است هر آنچه که رگ و ریشه غیر اسلامی دارد را باید نسخه بومیسازی شدهاش را ساخت: «ما حتما باید در جهاد علمی این اهداف را پیگیری کنیم؛ در قدم اول بومیسازی علم و استفاده بهینه از دانشها؛ رسیدن به قلههای علم و پیشرو شدن در مسیر تولید علم؛ و رسیدن به خودکفایی و استقلال علمی».
بنظر میرسد اهداف مدنظر میرباقری واضحتر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد.
او همچنین معتقد است که «جهاد علمی، حتما باید به سمت انقلاب فرهنگی حرکت کند؛ یعنی فرهنگ زیست بشر باید تغییر کند». میرباقری از طرفداران سرسخت بحث تحول در علوم انسانی یا همان اسلامی کردن علوم انسانی است.
میرباقری رأی به دولتهای نهم و دهم را رأی به «گفتمان اصیل انقلاب اسلامی» تعبیر کرده بود؛ او این موضوع را در یادداشتی که سال ۱۳۸۹ برای هفتهنامه پنجره تهیه کرد، آورده است.
او این مطلب را بعد از جنجالهای محمود احمدینژاد بر سر معاونت اولی اسفندیار رحیممشایی نوشته است؛ به عبارت دیگر با وجود آنکه عدم اجرای دستور مستقیم رهبری درباره برکناری رحیممشایی از سوی احمدینژاد در ابتدای دولت دهم، مورد انتقاد طیف گستردهای از محافظهکاران شد، میرباقری همچنان بر جاری بودن «گفتمان اصیل انقلاب اسلامی» در دولتهای نهم و دهم سخن گفته است.
او در انتقاد از کسانی که رفتارهای دولت دهم را «غیر عقلانی، غیر کارشناسی و غیر علمی» میدانستند، نوشته که «این رفتار بدون محاسبه و کارشناسی نیست، منتها با کارشناسی مدرن فاصله دارد و میخواهد بر بنیادهای دیگری تکیه کند».
او که از اعتراضات پس از انتخابات سال ۸۸ به عنوان «فتنه» یاد میکند، آن اتفاقات را موجب «پالایشی در درون انقلاب اسلامی» و «لازمه عبور از آن مرحله» معرفی کرده است.
خالص سازی به زبانی دیگر
سال ۱۳۸۹ او ایدهی «خالصسازی» را با زبان و بیانی دیگر مطرح کرده بود: «با پالایش، تهذیب و شدت خلوصی که در دورن انقلاب اسلامی به وجود میآید، از ناخالصیهای درون انقلاب اسلامی کاسته شده و از این رو، سبکبالتر و شکوفاتر از گذشته، به پیش خواهد رفت و سرانجام به نهادینه شدن ساختار نظام ولایت اجتماعی خواهد انجامید».
به عبارت دیگر، او رفتارهایی که آن سالها انجام و به حذف برخی چهرههای سرشناس منجر شد، نوعی تسویهی مثبت یا همان «تهذیب» درنظر میگیرد که باعث میشود با جدایی افرادی که بالهای انقلاب را سنگین کردهاند، این بالها راحتتر حرکت کنند. از همین رو شاید بتوان او را «پدر نظریه خالصسازی» نامید.
او در مصاحبهای که در شماره دی و بهمن ماهنامه «فرهنگ عمومی» در سال ۱۳۸۹ منتشر شده، نظریه عجیبی را مطرح میکند که بعضا نه به آن صورت اما بر پایه همان اصول و اساس دیده میشود؛ مثلا به جای آنکه تشکلی باشد، فرد به فرد است.
این نظریه درباره افرادی است که در حوادث سال ۸۸، از «جناح مقابل نظام کردند»؛ او آنها را چنین توصیف میکند: «برخی از این افراد ارکان قانون اساسی را قبول دارند و درخواست تغییرات بنیادین در اعتقادات اسلامی را ندارند، هر چند گرایشات غربی دارند، اما اگر تنشها و چالشهای اجتماعی به حدی قوی شود که احساس کنند اسلام در خطر است به اسلام بازمیگردند»؛ به همین خاطر میرباقری توصیه کرده «نظام تا حد ممکن باید از رو در رویی با اینها پرهیز کند و سعی کند، آنها را داخل نظام جای دهد».
اما این بخش از گفتههای میرباقری جالب توجه است؛ او پیشنهاد کرده که نظام به این افراد «کمک کند اگر با تشکلی هم همراهی کردهاند که رهبران آن تندرو بودهاند، اگر از این تشکل جدا شوند و تشکلهای جدید معتدلتری درست کنند ولو اینکه در بعضی موضوعات هم مواضع حکومت را قبول نداشته باشند. یا اگر به نحوی اعلام پشیمانی یا بازگشت کردند، باید در محدوده قانون از وجاهت اجتماعی آنها دفاع کرد و نگذاشت حذف شوند. باید کاری کرد که آنها حساب خود را از تندروها جدا کنند».
شاید رفتاری که نظام با برخی چهرههای معروف «فعال رسانهای» یا تشکلها و احزابی که پس از سال ۸۸ تاسیس شدند، دارد، بر اساس این ایده میرباقری باشد!
او همچنین معتقد است باید دسترسی «مردم عادی و کم اطلاع» به شبکهها و رسانههایی که به قول او «ترویج عقاید، اخلاق و رفتار مخالف با آموزههای دینی را ترویج میکنند» توسط نظام جلوگیری شود.
میرباقری هدف امام خمینی(ره) از انقلاب را سه مورد میداند: «تشکیل حکومت دینی در ایران»، «احیای هویت اسلامی و بیداری اسلامی در دنیای اسلام» و احیای معنویت در جهان که مقدمه ظهور است».
مخالف سرسخت گفتگوی تمدن ها
این روحانی بنیادگرا معتقد است که ماموریت انقلاب اسلامی، «دگرگونی جهان تا مرز احیای تمدنی اسلام و برخورد با تمدن غرب است». برخورد با تمدن غرب تقریبا رگههایی از نظریه جنگ تمدنها دارد که در دهه ۹۰ میلادی هانتینگتون آن را مطرح کرد و سالها بعد، محمد خاتمی با طرح «گفتوگوی تمدنها» این نظریه را به چالش کشید و باعث تغییر در نگاه دنیا به ایران شد؛ اما سال ۱۳۹۰ یعنی حدود ۱۲-۱۳ سال بعد از آن، یک روحانی بنیادگرا نه تنها اعتقادی به گفتوگوی تمدنی ندارد، بلکه بر «برخورد با تمدن غرب» توسط تمدن احیا شدهی اسلامی تاکید میکند! به عبارت دیگر همان موضوعی که طرفداران «جنگ تمدنها» به آن نیاز دارند!
این روحانی بنیادگرا، سال ۱۳۹۹ در جریان یک سخنرانی به تندی از اعتدال در اسلامگرایی انتقاد کرد و آن را همان «اسلام آمریکایی» نامید: «دو دهه شاید هم بیشتر است که غرب به شدت تلاش میکند غربگراهای داخل دنیای اسلام را یک جبهه کند و بعد دنیای اسلام را مخیر کند بین خشونت و سازش، حالا به اسم اسلام میانهرو، به اسم اعتدال این دارد در دنیا شکل میگیرد و از یک طرف داعش را شکل دادند و تقویت کردند و آرام آرام دنیای اسلام را بین دو قرائت از اسلام؛ قرائت خشن و قرائت سازشکارانه به اسم اعتدال و اسلام میانهرو مخیر کنند و به تدریج جریان غربگرا و سازشکار را به اسم اسلام میانه رو بر دنیای اسلام حاکم کنند.»
او این موضوع را یک «جنگ نرم» میداند که میتواند به «فروپاشی انقلاب اسلامی» منتهی شود.
میرباقری در همین سخنرانی، از آموزش مجازی دانشآموزان در دوران کرونا به شدت انتقاد کرد و آن را حتی «خطرناکتر» از سند ۲۰۳۰ ارزیابی کرد: «چه اتفاقی افتاده که با یک ویروس کرونا ۱۴ میلیون دانشآموز از طفل تا نوجوان و جوان ما را بی قید و شرط وارد فضای مجازی میکنند و در اختیار حکمرانی مجازی دشمن قرار میدهند؟! به اسم آموزش از راه دور، به اسم آموزش الکترونیک، این بسیار مخاطره آمیزتر از طرح ۲۰۳۰ است. چه اتفاقی در طرح ۲۰۳۰ در طول یک دوره دوازده سال میخواست بیافتد که در طول کمتر از یک سال برای نسل جوان ما نیافتاده؟! من تعجب میکنم چرا در مقابل این هیچ واکنش جدی نشان داده نمیشود؟! مبارزه دشمن و میدان درگیری دشمن دارد تغییر افق و مقیاس میدهد».
میرباقری همچنین از عملکرد مصباح یزدی تمجید و او را ستایش کرد؛ این روحانی بنیادگرا، معتقد است مصباح یزدی دو حرکت از نظر او «مهم و بزرگ» انجام داده است: «یکی حفظ ثغور و مرزهای فرهنگ اسلامی است، در مقابله با جریانهای انحرافی که میخواستند خطوط قرمز فرهنگ اسلام را کمرنگ کنند و دوم بسط موارد دینی به عرصههای دیگر و تربیت خیل عظیم شاگردانی که توان انجام این کار را و این امر را داشته باشند.»
حامی سرسخت فضای مجازی و ستایشگر مصباح یزدی
احتمالا خطوط اصلی فکری محمدمهدی میرباقری در این سطور بالا، هویدا شده باشد؛ از نقل قولهای او چنین برمیآید که یک روحانی بنیادگرا و قائل به بومیسازی به معنای اسلامی کردن و نه ایرانی کردن آن است؛ او از حامیان سفت و سخت محدودیت فضای مجازی است؛ او از نظریه پردازان اسلامی کردن علوم انسانی است؛ او از ستایشگران مصباح یزدی است؛ او مخالف اسلام اعتدالی است؛ او موافق برخورد تمدنها است؛ او از موافقان و نظریهپردازان «خالصسازی» است. البته علاوه بر آنچه از سطور ذکر شده برداشت میشود، در بین سطور نیز نکاتی برای بیان دارد.
2727